نیک آییننیک آیین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

نیک آیین عزیز، بچه جون بزرگ خاندان

فرهنگ لغات 1

با :        بابا ماما:      مامان مه (با کسره میم ):  طلب شیر مه (مجددا با کسره میم):  سیرم، نمی خورم، حالم به هم می خوره   از واژه های پر معنا به شمار می ره     کا :      ملیکا پوف:     پلو ، غذا، پلو پز آب:      آب، شربت و هر نوع مایعات دیگر بوپ:     توپ جیت:    گل!    اجیت(با فتحه الف): درخت !!! دوده:    جوجه هاپو چی میگه: هاپ هاپ قطار چی کار می کنه: هو هو (همون هو هو چی چی) میمون چی کار می کنه: اینجوری  یا شای...
25 تير 1391

پسرو معرکه گیر

سه شنبه 20/4/91 ا ز خونه حمیدآقا که دراومدیم، پسرو نمی خواست تو صندلیش بشینه. انقدر جیغ زد که گوش فلک کر شد. هر چی هم با ساز و آواز و حرکات موزون و ... خواستیم حواسش رو مثلا پرت کنیم پرت نشد که نشد. خلاصه تصمیم گرفتیم به عنوان جایزه خوش رفتاری ببریمش پارک. طبق معمول رفتیم پارک ایرانشهر. پسرو با آب چشم و دماغ و دهن مخلوط تا چشمش به محوطه بازی افتاد گل از گلش شکفت و انگار نه انگار که نیم ساعته فلک رو به سیخ و صلابه کشیده. خلاصه دوید طرف سرسره و هی رفت بالا و سر خورد و بابایی طفل معصوم هم دنبالش. ناگهان ... چشمتون روز بد نبینه، چشم پسرو افتاد به فواره های استخر پارک. آب آب آب آب آب آب گویان سرپاتکن(؟) دوید به سمت استخر اونهم با جهت یا...
20 تير 1391

پسرو بلا شده

سه شنبه 20/4/91 بعد از ظهر رفتیم عیادت حمیدآقا که از بیمارستان مرخص شده بود. الحمدا.. حالش خوبه و می تونه کارهاش رو خودش انجام بده. پسرو تو ماشین حسابی خوابید و وقتی رسیدیم اونجا کلی سرحال بود. تو خونه حمیدآقا هم که هر کاری دوست داشت انجام داد، شکلات ها را با پوست نوش جان کرد، بعد مثل مار پیتون پوستاشو از دهنش درآورد تحویل من داد و ... . بعدش هی اومد انگشت منو گرفت و کشید تا منو برد دم در، یعنی بریم بیرون، تو خونه نباشیم. انقدر اصرار کرد تا مجبور شدم ببرمش تو حیاط. بی کفش و جوراب. آخه شازده هیچ میونه ای با پاپوش ندارند. تا رفتیم تو حیاط نمی دونم چه جوری فهمید اونور حیاط چندتا بچه دارند بازی می کنند، با سرعت جت دوید طرف پله ها که بره حیاط پشتی...
20 تير 1391
1